
Daily Study Schedule
Religion & Spirituality Podcas
تمامی متون استفاده شده کتاب مقدس از نسخه هزار نو ، حق چاپ نسخه ۲۰۱۴ نشر ایلام است، و کلیه حقوق آن محفوظ است.
Location:
United Kingdom
Description:
تمامی متون استفاده شده کتاب مقدس از نسخه هزار نو ، حق چاپ نسخه ۲۰۱۴ نشر ایلام است، و کلیه حقوق آن محفوظ است.
Language:
Persian
Episodes
مکاشفه باب ۱۵ , ۱۶
6/27/2025
15:1 یک نشانۀ عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی - نهایی از آن رو که با آنها خشم خدا کامل میشد.و چیزی دیدم که به دریایی از شیشه میمانست که با آتش درآمیخته شده باشد، و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به دست داشتند که خدا به آنان داده بود.و سرود خادم خدا، موسی، را میخواندند و سرود آن بره را که: «عظیم و حیرتزاست کارهای تو، ای خداوندْ خدای قادر مطلق. عدل و حق است راههای تو، ای پادشاهِ همۀ اعصار.کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و نام تو را جلال ندهد؟ زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی. همۀ قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو به پرستش خواهند ایستاد زیرا که کارهای عادلانۀ تو اکنون آشکار شده است.»پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان گشوده شد.و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به تن و شالی زرّین به دور سینه داشتند.آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده، هفت پیالۀ زرّین به آن هفت فرشته داد، آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است.و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد، و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچکس نتوانست به معبد درآید.
16:1 آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته میگفت: «بروید و هفت پیالۀ خشم خدا را بر زمین فرو~ریزید.»فرشتۀ اوّل رفت و پیالۀ خود را بر خشکی فرو~ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را میپرستیدند، پدیدار شد.فرشتۀ دوّم پیالۀ خود را به دریا فرو~ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسانِ مُرده میمانست، و همۀ جانداران دریا هلاک شدند.فرشتۀ سوّم پیالۀ خود را بر رودخانهها و چشمههای آب فرو~ریخت، و رودخانهها و چشمهها به خون بدل شدند.آنگاه شنیدم که فرشتۀ نگهبان آبها چنین گفت: «تو عادلی در این حکمها که کردی، تو که هستی و بودهای، ای قدّوس؛زیرا که آنان خون مقدسین و انبیای تو را ریختند، پس به آنان خون دادی تا بنوشند که سزایشان همین است!»و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که: «آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق، حق است و عدل، کیفری که تو میدهی.»فرشتۀ چهارم پیالۀ خود را بر خورشید فرو~ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند، امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.فرشتۀ پنجم پیالۀ خود را بر تختِ آن وحش فرو~ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو~رفت. آدمیان از فزونیِ درد، زبان خود را گاز میگرفتند.و به سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا میگفتند، امّا از اعمال خود توبه نمیکردند.فرشتۀ ششم پیالۀ خود را بر رود بزرگِ فُرات فرو~ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهانِ شرق باز شود.آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور میآورند و نزد شاهان سرتاسر جهان میروند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.«بههوش باشید، که چون دزد میآیم! خوشا به حال آن که بیدار میماند و جامهاش را نگاه میدارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان ’حارمَگِدّون‘ خوانده میشود، گرد هم آوردند.فرشتۀ هفتم پیالۀ خود را در هوا پاشید و از آن تخت که در معبد بود، بانگی بلند برآمد که: «کار تمام است!»آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمیخاست، و زمینلرزهای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین میزیسته، روی نداده بود.شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو~پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شرابِ خشمِ خروشانِ خود را به او نوشاند.جزیرهها گریختند و کوهها محو و نابود شدند.و از آسمان تگرگی سخت سنگین بر آدمیان فرو~بارید که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.
Duration:00:05:54
اشعیا باب ۵۳
6/27/2025
53:1 چه کسی پیام ما را باور کرده، و بازوی خداوند بر کِه مکشوف گشته است؟زیرا در حضور وی چون نهال، و همچون ریشهای در زمینِ خشک خواهد رویید. او را نه شکل و شمایلی است که بر او بنگریم، و نه ظاهری که مشتاق او باشیم.خوار و مردود نزد آدمیان، مرد دردآشنا و رنجدیده. چون کسی که روی از او بگردانند، خوار گشت و به حسابش نیاوردیم.حال آنکه رنجهای ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد، اما ما او را از جانب خدا مضروب، و از دست او مصدوم و مبتلا پنداشتیم.حال آنکه به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخمهای او ما شفا مییابیم.همۀ ما چون گوسفندان، گمراه شده بودیم، و هر یک از ما به راه خود رفته بود، اما خداوند تقصیر جمیع ما را بر وی نهاد.آزار و ستم دید، اما دهان نگشود؛ همچون برهای که برای ذبح میبرند، و چون گوسفندی که نزد پشمبرندهاش خاموش است، همچنان دهان نگشود.با محاکمهای ظالمانه برده شد؛ چه کسی از نسل او سخن تواند گفت، زیرا او از زمین زندگان منقطع شد، و به سبب نافرمانی قوم من مضروب گردید؟گرچه هیچ خشونت نورزید، و فریبی در دهانش نبود، قبرش را با شریران تعیین کردند، و پس از مرگش، با دولتمندان.اما خواست خداوند این بود که او را لِه کرده، به دردها مبتلا سازد. چون جان خود را قربانی گناه ساخت، نسل خود را خواهد دید و عمرش دراز خواهد شد، و ارادۀ خداوند به دست وی به انجام خواهد رسید.ثمرۀ مشقت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. خادم پارسای من به معرفت خود سببِ بسیاری را پارسا خواهد گردانید، زیرا گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد کرد.بنابراین من نیز او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد، و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد کرد. زیرا جان خویش را به کام مرگ ریخت، و از خطاکاران شمرده شد؛ او گناهان بسیاری را بر دوش کشید، و برای خطاکاران شفاعت میکند.
Duration:00:02:58
اول سموییل باب ۹
6/27/2025
9:1 مردی بود توانگر از قبیلۀ بِنیامین، به نام قِیس، پسر اَبیئیل، پسر صِرور، پسر بِکورَت، پسر اَفیَح، از بِنیامین.او را پسری جوان و خوشاندام بود، شائول نام، که در میان بنیاسرائیل مردی خوشاندامتر از او نبود و از تمامی مردان دیگر نیز سر و گردنی بلندتر بود.باری، الاغهای قِیس، پدر شائول گُم شد. پس به پسر خود شائول گفت: «یکی از خادمان را با خود برگیر و برخاسته، به جستجوی الاغها برو.»پس رفته، نواحی مرتفع اِفرایِم و سرزمین شَلیشَه را زیرِ پا نهادند، ولی الاغها را نیافتند. آنگاه از سرزمین شَعَلیم عبور کردند، اما الاغها در آنجا نیز نبود. سپس از سرزمین بِنیامین گذشتند، ولی باز آنها را نیافتند.چون به سرزمین صوف رسیدند، شائول به خادمی که همراهش بود گفت: «بیا تا بازگردیم، مبادا پدرم از فکر الاغها گذشته، دلواپس ما شود.»ولی خادم در جواب گفت: «اینک مرد خدایی بسیار محترم در این شهر است که هر چه میگوید واقع میشود. اکنون بیا تا بدانجا رویم؛ شاید بتواند به ما بگوید از کدامین راه باید رفت.»شائول به او گفت: «ولی اگر برویم، چه چیزی میتوانیم برای او ببریم؟ نانهای خورجینمان تمام شده و هدیهای نداریم که برای مرد خدا ببریم. پس چه داریم؟»خادم دیگر بار در جواب شائول گفت: «من اینجا با خود ربع مثقال نقره دارم. آن را به مرد خدا خواهم داد تا به ما بگوید از کدامین راه باید برویم.»در گذشته هرگاه کسی در اسرائیل برای درخواست چیزی از خدا میرفت، میگفت: «بیایید نزد بصیر برویم.» زیرا آن که امروز ’نبی‘ خوانده میشود، در گذشته ’بصیر‘ خوانده میشد.پس شائول به خادم خود گفت: «نیکو گفتی؛ برویم.» بنابراین، به شهری که مرد خدا در آن بود، رهسپار شدند.همچنان که از تپه بالا میرفتند تا به شهر برسند، به چند دختر جوان برخوردند که برای کشیدن آب بیرون میآمدند. از ایشان پرسیدند: «آیا بصیر اینجاست؟»گفتند: «آری، اینک قدری جلوتر از شماست. حال بشتابید چون هماکنون به شهر درآمده است، زیرا امروز قوم را در مکان بلند قربانی است.به مجرد ورود به شهر، او را خواهید یافت، پیش از آنکه به جهت خوردن به مکان بلند برآید. زیرا تا او نیاید، مردم چیزی نخواهند خورد، چون او میباید قربانی را برکت دهد؛ پس از آن، دعوتشدگان خواهند خورد. حال بروید زیرا در دم او را خواهید یافت.»پس آنان به شهر برآمدند و هنگام ورود به شهر، سموئیل را دیدند که به جانب ایشان بیرون میآمد تا به مکان بلند برود.و اما یک روز پیش از آمدن شائول، خداوند بر سموئیل آشکار کرده بود که:«فردا در چنین ساعتی مردی را از سرزمین بِنیامین نزد تو خواهم فرستاد. او را به رهبری بر قوم من اسرائیل مسح کن. او قوم مرا از دست فلسطینیان نجات خواهد داد. زیرا که بر قوم خود نظر کردم چون که فریادشان به من رسیده است.»هنگامی که سموئیل شائول را دید، خداوند به او گفت: «این همان مرد است که از او با تو سخن گفتم. او کسی است که قوم مرا رهبری خواهد کرد.»پس شائول در میان دروازه نزدیک سموئیل آمد و گفت: «مرا بگو که خانۀ بصیر کجاست؟»سموئیل در جواب گفت: «بصیر مَنَم. پیشاپیش من به مکان بلند برآی زیرا امروز با من خوراک خواهید خورد. صبحگاهان، تو را مرخص خواهم کرد و هرآنچه در دل داری، به تو خواهم گفت.برای الاغهایت که سه روز پیش گم شده، دلواپس مباش، چراکه پیدا شدهاند. زیرا تمامی آرزوی اسرائیل برای کیست؟ آیا نه برای تو و برای تمامی خاندانت؟»شائول پاسخ داد: «ولی آیا من یک بِنیامینی، یعنی از کوچکترین قبیلۀ اسرائیل نیستم و آیا طایفۀ من کوچکترین از تمامی طوایف قبیلۀ بِنیامین نیست؟ پس چرا اینگونه با من سخن میگویی؟»آنگاه سموئیل، شائول و خادمش را گرفته، به میهمانخانه آورد و در صدر دعوتشدگان که نزدیک به سی تن بودند، جای داد.و به آشپز گفت: «تکه گوشتی را که به تو داده، گفتم کنار بگذاری، بیاور.»پس آشپز، ران را با هر چه بر آن بود، آورد و در برابر شائول نهاد. و سموئیل گفت: «اینک، آنچه کنار گذاشته شده بود، در برابر تو نهاده شده است. بخور، زیرا از زمانی که بر آن شدم تا مردم را دعوت کنم، به جهت این موقعیت خاص برای تو نگاه داشته شده بود.» پس شائول در آن روز با سموئیل خوراک خورد.و چون از مکان بلند به شهر درآمدند، او با شائول بر بامِ خانه سخن گفت.آنان سپیدهدمان برخاستند و سموئیل، شائول را بر بام صدا زده، به وی گفت: «برخیز تا تو را روانه کنم.» پس شائول برخاست و هر دوی ایشان، یعنی او و سموئیل از خانه بیرون رفتند.و هنگامی که به طرف حومۀ شهر میرفتند، سموئیل به شائول گفت: «به خادم بگو جلوتر از ما برود»، و خادم جلو رفت. سپس گفت: «حال تو خود قدری اینجا بایست تا کلام خدا را به تو بشنوانم.»
Duration:00:05:45
دوم یوحنا , سوم یوحنا
6/18/2025
از شیخ کلیسا، به بانوی برگزیده و فرزندانش که ایشان را در ’حقیقت‘ دوست میدارم - و نه تنها من، بلکه همۀ آنان که حقیقت را شناختهاند -به سبب آن حقیقت که در ما ساکن است و تا ابد با ما خواهد بود.فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و از جانب عیسی مسیح، پسر آن پدر، در حقیقت و محبت با ما خواهد بود.بسی شادمان شدم که دریافتم برخی از فرزندان تو بنا بر حکمی که از پدر یافتیم، در ’حقیقت‘ سلوک میکنند.امّا حال، بانوی گرامی، از تو درخواستی دارم. نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم، بلکه همان که از آغاز داشتهایم، که یکدیگر را محبت کنیم.و محبت این است که بنا بر احکام او سلوک نماییم. آری، همانگونه که از آغاز شنیدهاید، حکم او این است که در محبت سلوک کنید.زیرا که فریبکارانِ بسیار به دنیا بیرون رفتهاند، که بر آمدن عیسی مسیح در جسم انسانی اقرار ندارند. چنین کسان، همان فریبکار و ضدّمسیحاند.بهوش باشید که ثمر کار خود را بر باد ندهید، بلکه پاداشی به کمال دریافت کنید.هر آن کس که از تعلیم مسیح فراتر رود و در آن پایدار نماند، خدا را ندارد، آن که در آن تعلیم پایدار مانَد، هم پدر را دارد و هم پسر را.اگر کسی نزد شما آید و این تعلیم را نیاورد، او را به خانۀ خود مپذیرید و خوشامدش مگویید؛زیرا آن که او را خوشامد گوید، در اعمال بدش شریک میشود.بسیار چیزها دارم که به شما بنویسم، لیکن نمیخواهم با قلم و کاغذ باشد. امّا امیدوارم نزدتان بیایم و رویاروی گفتگو کنیم تا شادیمان کامل شود.فرزندان خواهرِ برگزیدهات، برای تو سلام میفرستند. [آمین!]
از شیخ کلیسا، به گایوس عزیز که او را در ’حقیقت‘ دوست میدارم.ای عزیز، دعایم این است که از هر جهت کامیاب باشی و در تندرستی به سر بَری، همچنان که جانت نیز کامیاب است.بسی شادمان شدم که برادران آمده، بر وفاداریات به حقیقت و شیوۀ سلوکت در آن شهادت دادند.هیچ چیز مرا بیش از این شاد نمیکند که بشنوم فرزندانم در ’حقیقت‘ سلوک میکنند.ای عزیز، تو در همۀ کارهایت برای برادران، امانت خود را نشان میدهی، بخصوص اینکه نزد تو بیگانهاند.ایشان نیز در حضور کلیسا بر محبت تو شهادت دادهاند؛ پس کاری نیکو میکنی اگر ایشان را آن گونه که سزاوار خداست، روانۀ سفر کنی.زیرا که ایشان به خاطر آن نام عزیمت کردهاند و از غیریهودیان کمکی دریافت نداشتهاند.پس باید که ما چنین کسان را حمایت کنیم تا با ایشان در پیشبرد حقیقت همکاری کرده باشیم.مطلبی به کلیسا نوشتم، امّا دیوتْرِفیس که جایگاه نخست را دوست میدارد، اقتدار ما را گردن نمینهد.پس چون بیایم، به آنچه میکند رسیدگی خواهم کرد، چرا که مغرضانه دربارۀ ما بد میگوید، و به این هم بسنده نکرده، از پذیرش برادران سر باز میزند؛ و کسانی را نیز که میخواهند ایشان را بپذیرند، بازداشته، از کلیسا بیرون میراند.ای عزیز، بدی را سرمشق خود مساز، بلکه از نیکویی سرمشق گیر؛ زیرا نیکوکردار از خداست، امّا بدکردار خدا را ندیده است.همگان دربارۀ دیمیتریوس نیکو شهادت میدهند، حتی خودِ حق. ما نیز چنین شهادت میدهیم و میدانی که شهادت ما راست است.بسیار چیزها داشتم به تو بنویسم، لیکن نمیخواهم با مرکّب و قلم باشد.امّا امیدوارم بزودی تو را ببینم و رویاروی گفتگو کنیم.سلامتی بر تو باد! دوستان برای تو سلام میفرستند. دوستان را در آنجا به نام سلام بده.
Duration:00:04:35
اشعیا باب ۴۳
6/18/2025
43:1 اما اکنون خداوند، آفرینندۀ تو ای یعقوب، و صانع تو ای اسرائیل، چنین میفرماید: «مترس، زیرا من تو را فدیه دادهام، و تو را به نام خواندهام، پس از آنِ من هستی.چون از آبها بگذری، با تو خواهم بود، و چون از نهرها عبور کنی، تو را فرو~نخواهند گرفت. چون از میان آتش روی، نخواهی سوخت، و شعلهاش تو را نخواهد سوزانید.زیرا من یهوه خدای تو هستم، قدوس اسرائیل، نجاتدهندۀ تو. مصر را فدیۀ تو میسازم، و کوش و سِبا را به جای تو میدهم.از آنجا که در نظرم گرانبها و محترمی، و چون تو را دوست میدارم، آدمیان را به عوض تو خواهم داد، و قومها را به عوض جان تو تسلیم خواهم کرد.مترس، زیرا من با تو هستم؛ فرزندانت را از مشرق خواهم آورد، و تو را از مغرب جمع خواهم کرد.به شمال خواهم گفت: ”رهایشان کن“، و به جنوب که: ”نگاهشان مدار“. پسرانم را از دوردستها بیاورید، و دخترانم را از چهار گوشۀ زمین؛یعنی هر که را که به نام من خوانده میشود و او را برای جلال خویش آفریده، و سرشته و ساختهام.»قومی را که چشم دارند اما نمیبینند، و گوش دارند اما نمیشنوند، بیرون آور!تمامی قومها گرد هم آیند، و ملتها جمع شوند. کیست در میان آنها که این را بیان کند، و امور نخستین را بر ما اعلام دارد؟ شاهدان خود را بیاورند تا ثابت کنند که ایشان راست میگویند؛ تا دیگران بشنوند و بگویند: «آری، درست است.»خداوند میفرماید: «شما شاهدان من هستید، و خادم من که شما را برگزیدهام، تا مرا بشناسید و به من ایمان آورید، و دریابید که من او هستم. پیش از من خدایی مصوّر نشده، و پس از من نیز نخواهد بود.من، آری من، یهوه هستم، و جز من نجاتدهندهای نیست.من بیان داشته و نجات داده و اعلام کردهام، و خدایی بیگانه در میان شما نبوده است. خداوند میفرماید: «شما شاهدان من هستید، و من خدا هستم.آری از ایام قدیم من اویم؛ کسی از دست من رهایی نتواند داد؛ چون من عمل کنم، کیست که آن را برگرداند؟»خداوند که ولیّ شما و قدوس اسرائیل است چنین میفرماید: «من بهخاطر شما به بابِل خواهم فرستاد و همۀ ایشان یعنی کَلدانیان را در همان کشتیهایی که بدان فخر میکنند، وادار به فرار خواهم کرد.«من یهوه هستم، قدوسِ شما، آفرینندۀ اسرائیل، پادشاه شما.»خداوند چنین میفرماید - همان که راهی در دریا ساخت، و طریقی در میان آبهای عظیم پدید آورد؛همان که ارابهها و اسبان را بیرون آورد، و سپاهیان و جنگاوران را، و آنان در آنجا افتادند و دیگر برنخاستند و از بین رفته، چون فتیله خاموش شدند:«چیزهای پیشین را دیگر به یاد میاورید، و به امور قدیم میندیشید.هان، اکنون من کاری تازه میکنم: هماکنون در حال پدید آمدن است؛ آیا آن را تشخیص نمیدهید؟ من در بیابان راهی پدید میآورم، و در بَرَهوتْ نهرها جاری میسازم.وحوش صحرا مرا حرمت خواهند داشت، حتی شغالان و شترمرغان، زیرا که در بیابان آب جاری میکنم و در بَرَهوتْ نهرها روان میسازم، تا قوم برگزیدۀ خویش را سیراب کنم،قومی را که برای خود سرشتم تا ستایش مرا بیان دارند.«اما تو ای یعقوب، مرا نخواندی، و تو ای اسرائیل، از من خسته شدی!گوسفندان به جهت قربانی تمامسوز برایم نیاوردی، و با قربانیهای خود مرا تکریم نکردی. من با مطالبۀ هدایا، باری گران بر تو ننهادم و با طلبیدن بخور، تو را خسته نکردم.برایم نی معطر به نقره نخریدی و به پیه قربانیهایت مرا خشنود نساختی، بلکه با گناهانت باری گران بر من نهادی، و با تقصیرات خویش مرا خسته کردی.«من هستم، آری من، که نافرمانیهایت را بهخاطر خویشتن محو میسازم، و گناهانت را دیگر به یاد نمیآورم.گذشته را به من یادآور شو؛ بیا تا با هم به داوری بنشینیم! حجّت خود را بیاور، تا ثابت شود که حق به جانب توست.نیای نخست تو گناه ورزید، و میانجیگران تو بر من عِصیان ورزیدند.پس من نیز سروران قُدس را بیحرمت خواهم ساخت، و یعقوب را به نابودی و اسرائیل را به دشنام خواهم سپرد.
Duration:00:05:20
داوران باب ۲۱
6/18/2025
21:1 و اما مردان اسرائیل در مِصفَه سوگند خورده بودند که، «احدی از ما دختران خود را به بِنیامینیان به زنی نخواهیم داد.»و قوم به بِیتئیل آمدند و در آنجا تا شامگاه در حضور خدا نشسته، به آواز بلند به تلخی گریستندو گفتند: «ای خداوند، خدای اسرائیل، چرا در اسرائیل چنین شد، تا امروز یک قبیله از اسرائیل کم باشد؟»فردای آن روز، قوم سحرگاهان برخاستند و در آنجا مذبحی ساخته، قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند.آنگاه بنیاسرائیل پرسیدند: «از تمامی قبایل اسرائیل، کدام یک در جماعت نزد خداوند برنیامده است؟» زیرا درخصوص هر آنکه نزد خداوند به مِصفَه برنیاید، سوگندی عظیم یاد کرده و گفته بودند: «چنین کسی بهیقین باید کشته شود.»و بنیاسرائیل برای برادر خویش بِنیامین متأسف شده، گفتند: «امروز یک قبیله از اسرائیل منقطع شده است.چگونه برای مردانی که باز ماندهاند زنان بیابیم؟ زیرا که به خداوند سوگند خوردهایم که هیچیک از دخترانمان را به ایشان به زنی نخواهیم داد.»آنگاه پرسیدند: «کدام یک از قبایل اسرائیل نزد خداوند به مِصفَه برنیامده است؟» و اینک از یابیش جِلعاد کسی نزد جماعت به اردوگاه نیامده بود.زیرا قوم را شمردند، و اینک از ساکنان یابیش جِلعاد هیچکس آنجا نبود.پس جماعت دوازده هزار تن از مردان دلاور خود را گسیل داشتند و بدیشان فرمان داده، گفتند: «بروید و ساکنان یابیش جِلعاد را به همراه زنان و نوزادان از دم تیغ بگذرانید.این است آنچه باید بکنید: تمامی ذکور و نیز هر زنی را که با مردی همبستر شده باشد، به نابودی کامل بسپارید.»و آنان در میان ساکنان یابیش جِلعاد چهارصد دختر باکره یافتند که هرگز مردی را نشناخته و با وی همبستر نشده بودند. پس ایشان را به اردوی شیلوه که در زمین کنعان است، آوردند.آنگاه تمامی جماعت نزد بنیبِنیامین که در صخرۀ رِمّون بودند پیغام فرستاده، خطاب به ایشان اعلامِ صلح کردند.پس بِنیامینیان در آن هنگام بازگشتند؛ و بنیاسرائیل دخترانی را که از زنان یابیش جِلعاد زنده نگاه داشته بودند بدیشان دادند، اما این دختران ایشان را کفایت نمیکرد.و قوم برای بِنیامین متأسف شدند، زیرا که خداوند میان قبایل اسرائیل شکاف ایجاد کرده بود.آنگاه مشایخ جماعت گفتند: «حال که زنان بِنیامینی از میان رفتهاند، چگونه برای مردانی که بازماندهاند زنان بیابیم؟»آنان گفتند: «لازم است برای بازماندگان بِنیامین میراثی باشد، تا قبیلهای از اسرائیل محو نشود.با این حال ما دختران خود را به ایشان به زنی نتوانیم داد.» زیرا بنیاسرائیل سوگند خورده بودند که، «ملعون باد آن که به بِنیامین زن دهد.»پس گفتند: «اینک همه ساله جشنی برای خداوند در شیلوه واقع در شمال بِیتئیل و شرق راهی که از بِیتئیل به شِکیم و جنوب لِبونَه میرود، برپاست.»پس به بنیبِنیامین دستور داده، گفتند: «بروید و در تاکستانها به کمین نشسته،مراقب باشید. هرگاه دختران شیلوه برای رقصیدن در میان رقصندگان بیرون آیند، آنگاه از تاکستانها بیرون آمده، هر یک از میان دختران شیلوه زنی برای خود بگیرید و به زمین بِنیامین بروید.چون پدران یا برادران ایشان برای شکایت نزد ما آیند، بدیشان خواهیم گفت: ”به خاطر ما بر ایشان رحمت کنید. زیرا ما در جنگ، برای همۀ مردان زنی برنگرفتیم و شما نیز زنی بدیشان ندادید، زیرا در آن صورت اکنون تقصیرکار میبودید.“»پس بنیبِنیامین چنین کردند و بر حسب شمارشان، زنانی برای خود از میان رقصندگان برگرفته، با خود بردند. و رفته، به زمینِ میراث خود بازگشتند و شهرها را از نو بنا کرده، در آنها ساکن شدند.در آن وقت بنیاسرائیل از آنجا روانه شدند و هر یک به قبیله و طایفۀ خود بازگشتند، و از آنجا هر یک به زمین میراث خود بیرون رفتند.در آن روزگار، پادشاهی در اسرائیل نبود، و هر کس هرآنچه در نظرش پسند میآمد، میکرد.
Duration:00:04:50